رفتن و رسیدن...آمدن و رسیدن!
اول پر کردن شکم
دوم عشق ورزیدن
سپس نوبت به سرگرمی میرسد و
سرانجام مست کردن
این قانون است و همه ی آن مجاز است
اما به شرطی که پول داشته باشی
و گرنه هیچ کاری مجاز نیست
...به چه امید بسته اید؟
به اینکه کر ها به شما گوش بسپارند؟
آزمندان به شما چیزی ببخشند؟
نابینایان شما را تماشا و تحسین کنند؟
مجنون به سراغتان بیاید یا لیلی سر راهتان سبز شود؟
گنج قارون بدون قارونی از آسمان فرو ریزد؟
و ببرهای گرسنه به مهربانی از شما دعوت کنند که دندان هایشان را بکشید؟
به این امید بسته اید؟ واقعا که ......................
پ ن:این پست تا یه مدتی آخرین هست...هم اولینه هم آخرین!ولی نمی خوام وبلاگم رو تعطیل کنم....بر می گردم...دیر...زود...نمی دونم!
آه...
سهم من اینست
سهم من،
آسمانیست که آویختن پرده ای آن را از من می گیرد
سهم من پائین رفتن از یک پله متروکست
و به چیزی در پوسیدگی و غربت واصل گشتن
سهم من گردش حزن آلودی در باغ خاطره هاست
سهم من...
سهم من اینست
سهم من،
آسمانیست که آویختن پرده ای آن را از من می گیرد
سهم من پائین رفتن از یک پله متروکست
و به چیزی در پوسیدگی و غربت واصل گشتن
سهم من گردش حزن آلودی در باغ خاطره هاست
سهم من...
+ نوشته شده در سه شنبه هفتم مهر ۱۳۸۸ ساعت 12:39 توسط Destor
|