ای خدا
ای خدا غصه نخور از تو فراری نشدم
بعد از آن حادثه در کفر تو جاری نشدم
با وجودیکه به حکم تو دلم زخمی شد
شاکی از آنکه مرا دوست نداری نشدم
ابر را چوب همین سادگی اش ویران کرد
من که ویرانتر از آن ابر بهاری نشدم
ای خدا غصه نخور باز همین می مانم
من زمین خورده این ضربه کاری نشدم
هرکسی خواست تو را از من جدا سازد دید
هر چه کردی تو به من از تو فراری نشدم...
پ ن:الان هر چی که هستم و هر خوشی و غم و...از خودمه و سبب خودم بودم و هستم ولی باز به حکم خدا هست...همون طور که نفس کشیدنم دست خدا هست همه و همه چیزم به حکم خدا هست و از این بابت خوشحالم چون اگه دست خودم بود...
+ نوشته شده در چهارشنبه چهاردهم بهمن ۱۳۸۸ ساعت 20:8 توسط Destor
|